حقیقت اما تلخ 4

 

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.

پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم

پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:

این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

صبح روز بعد…

همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید

 



نظرات شما عزیزان:

محمد
ساعت23:48---20 بهمن 1391
داداش مطلب قشنگی بود اما این می تونه یه تلنگری باشه برای ما که پول همه ی زندگی نیست
جواب : سلام برادر دوست داشتني من ، كاملا حق با توهه،‌ كه پول همه ي زندگي نيست ، جوانمرد بودم و جوانمرد زيستن خيلي بهتره


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:دکتر , کودک , عمل , پووووووووووول, | 15:37 | نویسنده : ارشیا |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • حسابدار مجرب
  • cache01last1470840806